August 11, 2009

سکسولژی 2

مساله‌ی جنسی به طور کلی از پیچیده‌گی بسیاری برخوردار است و از پارامترهای مختلفی تا‌ثیر می‌گیرد‌، که این پارامترها شامل مسایل فرهنگی‌، سنت‌ها‌، مذهب‌، سطح اقتصادی جامعه و دوره‌ی تاریخی مشخصی که افراد در آن زنده‌گی می‌کنند‌، می‌شود و گذشته از این‌ها عوامل خاصِ هر فرد‌، مانند جای‌گاه تربیتی فرد‌، در این میان نقش مهمی دارد‌. تا‌ثیرِ عوامل فرهنگی‌، اجتماعی‌، اقتصادی بر زن و مرد متفاوت است‌. این تفاوت از آن‌جا ناشی می‌شود که مدل‌های فرهنگی‌ای که طی قرون به زن داده شده است با مرد تفاوت دارد‌. زن در رابطه‌ی جنسی همواره نقش خود را به عنوان موجودی دیده است‌، که باید خود را فدا کند‌، خود را بدهد‌. در این رابطه از زن به عنوان موجودی لطیف‌، موجودی که به دنبال مهربانی می‌گردد و مهربان است و از خود می‌گذرد‌، صحبت می‌شود‌. این مدلِ فرهنگی‌ای‌ست که برای زن تعیین شده است و زن خود را با این مدل تطبیق می‌دهد‌. اما افسانه‌ی مردانه‌گی با قدرت بیان می‌شود‌. یعنی به دست آوردن قدرت‌، تملک بر خود‌، تملک بر احساس خود و تملک بر دیگری‌. مرد در رابطه‌ی جنسی سعی می‌کند در قدرت باشد‌، سعی می‌کند به طرف مقابل و به خودش مسلط باشد و احساساتِ خود را به کنترل عقل در‌بیاورد‌. و این‌جاست که تفاوت‌های بسیار در برخورد به مساله‌ی جنسی در زن و مرد پیدا می‌شود‌. 



غریزه‌ی جنسی تحت تا‌ثیر دو عامل است‌، که اولین آن ترشحِ هورمونِ تحریک کننده‌ی غریزه‌ی جنسی‌، تستسترون (Testosterone) ، است‌. تحریک جنسی هم در مرد و هم در زن از طریق این هورمون صورت می‌گیرد‌. البته هورمون زنانه‌ی استروژن نیز می‌تواند در تحریک جنسی نقش داشته باشد‌. بیش‌ترین ترشحِ هورمون‌های جنسی در دوران بلوغ است ‌، که اگر این را به شکل منحنی فرض کنیم‌، تا سن 25 بالا می‌رود و از 25 ساله‌گی پایین می‌آید تا از بین برود‌. بالاترین مقدار "تستسترون" حدودا در سن 25 ساله‌گی ترشح می‌شود‌. عامل دیگری که در غریزه‌ی جنسی نقش بسیار مهمی دارد‌، مساله‌ی کنترل قشر مغز است‌. قشر مغز غریزه‌ی جنسی را کنترل می‌کند و این‌جاست که عوامل اجتماعی‌، فرهنگی‌، یعنی تمامیت فرد‌، مطرح می‌شود‌. یک انسان به عنوان یک موجود اجتماعی‌، که از یک درجه‌ی فرهنگی خاص و سطح اجتماعی خاص برخوردار است‌، می‌تواند تحت تا‌ثیر عواملِ گوناگون که در ذهن‌اش جای‌گرفته، بر غریزه‌ی جنسی خود تسلط پیدا کند‌. می‌تواند آن را زیاد یا کم کند و یا حتی از بین ببرد‌. 

در کل کارکرد (فونکسیون) جنسی سه مرحله دارد‌، مرحله‌ی اول میلِ جنسی‌، مرحله‌ی دوم تحریک جنسی و مرحله‌ی سوم ارضای جنسی‌ست‌. مرحله‌ی اول‌، یعنی مرحله‌ی میل جنسی‌، کاملا تحت تا‌ثیر قشر مغز است‌. برای توضیح این مساله باید اشاره‌ای شود به سیستم "‌کودیفیکاسیون" یا سیستم انعکاس شرطی‌. انسان در دوره‌های مختلف زنده‌گی به یک‌سری مسایل و پدیده‌هایی برخورد می‌کند‌، که این پدیده‌ها در ذهن‌اش به عنوان جنسی‌، به عنوان لذت جنسی جای می‌گیرد‌، به فرض یک نگاه گرم‌، یک لباس زیبا‌، یک هیکل قشنگ‌، یک هنرپیشه‌ی زیبا‌، یک رخت‌خواب قشنگ‌. چیزهای مختلف می‌تواند در ذهن فرد به عنوان چیزی جنسی ضبط شود‌. مثلا یک هنرپیشه برای یک مرد می‌شود سمبل سکس و این مرد هر وقت در عینیت یا در ذهنیت با این مساله برخورد کند‌، می‌تواند آن را بازآوری کند‌. در این‌جا مسایل فرهنگی و اجتماعی نقش عمده‌ای دارند‌. به فرض در کشوری مانند ایران‌، که زنان باید همیشه پوشیده باشند‌، اگر یک زنی در خیابان در مقابل مردی چادرش را باز کند‌، این علامتی‌ست به این معنی که از او دعوت به رابطه‌ی جنسی کرده و این برای مرد آن جامعه به عنوان چیزی جنسی ‌ثبت می‌شود و هر وقت به یاد این صحنه بیفتد‌، می‌تواند تحریک شود‌. ولی فرض کنید همین کار را زنی در اروپا بکند‌. بین پنجاه نفر دامن‌اش را این‌ور و آن‌ور کند‌. آیا کسی تحریک می‌شود‌؟ ولی در همین اروپا در قرن نوزدهم‌، که زنان خیلی پوشیده بودند‌، ساق پای زن خیلی سکسی محسوب می‌شد و مردان اگر ساق پای زنی را می‌دیدند یا حتی بهش فکر می‌کردند‌، تحریک می‌شدند‌. ولی الآن تا بالاها را هم نشان می‌دهند و کسی تحریک نمی‌شود‌. در این مورد اتفاقا آزمایش جالبی در یکی از بیمارستان‌های پاریس کرده بودند‌، تا نقشِ ذهنیت در برانگیختن غریزه‌ی جنسی را محک بزنند‌. در این آزمایش به مردانی که مشکلات جنسی یا ناتوانی جنسی داشتند‌، فیلمی نشان می‌دهند‌. قبل از نمایش فیلم به آنان می‌گویند که در این فیلم زنی به مطب دکتر می‌رود‌، لخت می‌شود و دکتر او را معاینه می‌کند‌. بعد یک بار دیگر همین فیلم را نشان می‌دهند و قبل از نمایش به آنان می‌گویند که در این فیلم زنی پیش معشوق‌اش می‌رود‌، لخت می‌شود و عشق‌بازی می‌کند‌. جالب این‌جاست که دفعه‌ی اول مردها تحریک نمی‌شوند‌، اما بار دوم تحریک می‌شوند‌. در واقع در ذهن این مردها این‌طور ‌ثبت شده که رابطه‌ی بین پزشک و بیمار تحریک کننده نیست و به آن باید با یک دید دیگر نگاه کرد‌. تا‌ثیر عوامل فرهنگی می‌تواند در تحریک‌، بازآوری و رشد غریزه‌ی جنسی تا‌ثیر منفی یا مثبت داشته باشد. به فرض اگر فردی که در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده و بهش گفتند که سکس چیز کثیفی‌ست و همیشه باید خودت را بپوشانی و یا فردی که در خانواده‌ای روشن‌فکر تربیت شده و بهش گفتند که سکس فقط وقت تو را تلف می‌کند و ما برای چیزهای به‌تر ساخته شده‌ایم‌، این افراد اگر با موردی رو‌به‌رو شوند‌، چه به شکل عینی چه به شکل ذهنی‌، چون سکس را کثیف یا بی‌هوده می‌دانند‌، نمی‌توانند تحریک شوند و این حتی می‌تواند به عکس خودش تبدیل شود‌. یعنی مثلا اگر یک مرد مذهبی با زنی رو‌به‌رو شود که مینی‌ژوپ پوشیده و به این دلیل از نظر او زنی خراب و فاحشه قلم‌داد شود‌، ممکن است اصلا تحریک نشود و یا حتی با تنفر به او بنگرد‌. 

مساله‌ی دیگری که در برانگیختنِ میلِ جنسی و رشد آن تا‌ثیر دارد‌، مساله‌ی "فانتاسم"‌هاست‌، یعنی تخیل داشتن در بیداری‌. تخیلاتِ جنسی می‌تواند مثلا در مواردی که یک جفت به مشکل جنسی بر‌می‌خورد و طرفین حساسیت‌شان را نسبت به یک‌دیگر از دست می‌دهند‌، تا‌ثیر مثبت داشته باشد‌. در این‌جا بد نیست اشاره‌ای شود به این‌که سیستم "کودیفیکاسیون" می‌تواند در طی زمان‌، در روابطی مشخص به عکس خودش تبدیل شود‌. طبق آمارهایی که در اروپا و آمریکا گرفته شده‌، زوج‌ها در آمریکا پس از چهار سال و در فرانسه بعد از دو سال‌، کششِ جنسی خود نسبت به یک‌دیگر را از دست می‌دهند‌. این‌طور نیست که همه‌ی این افراد خواهان رابطه‌ی جنسی با افراد متعدد باشند‌. به طور نمونه مردی هنوز زن‌اش را دوست دارد‌، او را قشنگ می‌داند و برای‌اش احترام قایل است‌، اما دیگر او را سکسی نمی‌یابد و تحریک نمی‌شود‌. و یا برعکس زنانی هستند که بعد از دو‌‌سه سال دیگر میل جنسی نسبت به یارِ ("پارتنر") شان ندارند و سرد می‌شوند‌. علتِ این‌، استفاده‌ی زیاد از کُدهای مشخص است‌. فرض کنید آدمی به پنی‌سیلین حساسیت دارد‌. به این آدم اول مقدار کمی پنی‌سیلین می‌دهند و بعد آرام آرام مقدار آن را زیاد می‌کنند‌. هر دفعه که این ماده وارد بدن می‌شود‌، یک سری مواد بر ضد آن تولید می‌شود تا این که بدن نسبت به آن واکسینه می‌شود‌. به‌کارگیری طولانی‌مدتِ کُدهای مشخص نیز می‌تواند موجب از دست دادن حساسیت آدم بشود‌. البته روش‌هایی هست که می‌توان با کمک آن دوباره حساسیت نسبت به کُدهای مشخص را به وجود آورد‌. در واقع نقشِ ذهن در فونکسیون (کارکرد) جنسی مهم‌تر از نقش اعضا و هورمون‌های جنسی‌ست‌. هورمون‌های جنسی تنها به اعتبار کُدها و داده‌های ذهنی‌ای که در مغز جا گرفته است‌، می‌توانند عمل کنند‌. در واقع انسان بیش‌تر با مغزش عشق‌بازی می‌کند تا با بدن و اعضای جنسی‌اش‌. این مساله باز در بین زنان و مردان متفاوت است‌. زن‌ها به دلیل مدل فرهنگی‌ای که بهشان داده‌اند‌، همواره می‌خواهند خود را فدا کنند‌، می‌خواهند خود را بدهند‌. زنان کلا راجع به عشق نوستالژیک فکر می‌کنند‌. همیشه به دنبال عشق می‌گردند‌. مثلا سینماهایی که فیلم‌های عشقی نشان می‌دهند‌، همیشه پر از پیرزن است‌، پیرزن‌هایی که هنوز به دنبال عشق‌اند‌. زنان به مسایل عاطفی و به پیش‌درآمدهای رابطه‌ی جنسی بیش‌تر توجه می‌کنند تا به خود رابطه‌ی جنسی و سکس‌. برای زنان بیش‌تر مهم است که بهشان توجه شود‌. یک محیط اطمینان بخش‌، پشت‌گرمی‌، در کنار داشتنِ فردی که به آنان به عنوان یک موجودِ کامل نگاه کند‌، این‌ها برای زنان مهم‌تر است‌. در صورتی که برای مردها مسایل فیزیکی مهم‌تر است‌. یک مجله‌ی فرانسوی از کسانی که به هم‌سر‌شان خیانت می‌کردند‌، آمار گرفته بود و علت این کار را جویا شده بود‌. 68درصد زنانی که به شوهرشان خیانت می‌کردند‌، این دلیل را ارایه داده بودند که در رابطه‌ی دوم به دنبال عشق و توجه می‌گردند و مساله‌ی جنسی برای‌شان جنبِ آن است و این که مساله‌ی اصلی آنان این است که به آنان به عنوان یک انسان توجه نمی‌شود و کم‌بود محبت دارند‌. تنها 7 درصد این زنان به خاطر مسایل جنسی به شوهرشان خیانت می‌کردند و 12 یا 13 درصدِ این زنان حتی رابطه‌ی جنسی با معشوق‌شان نداشتند‌. یعنی حتی حاضر بودند از سکس بگذرند ولی در عوض یک رابطه‌ی محبت‌آمیز‌، یک رابطه‌ی عاطفی‌،‌عاشقانه و یا دوستانه داشته باشند‌. 

در مورد مردها این وضع کاملا برعکس است‌. 95 درصد مردانی که به زن‌شان خیانت می‌کردند‌، به خاطر سکس و نوآوری جنسی بوده است‌. مساله این است که حتی در یک جامعه‌ی پیش‌رفته مانند فرانسه‌، که به هر حال زنان به یک حدی از رشد و آگاهی رسیده‌اند که برای خود به عنوان فرد‌، به عنوان یک موجود جنسی ارزش قایل باشند‌، و "تابو"ها خیلی کم‌ترند تا در جوامع بسته‌، باز هم زن راجع به عشق نوستالژیک فکر می‌کند‌، دوست دارد بهش توجه شود‌، دوست دارد در محیط گرم و مهربان باشد و این‌ها را به روابط جنسی ترجیح می‌دهد‌. البته باید در نظر داشت که مسایل عاطفی را نمی‌توان کاملا از مسایل جنسی جدا کرد‌. ولی به طور مشخص مردها بیش‌تر این‌ور طیف‌اند و زن‌ها آن‌ور طیف‌‌. این مساله البته در دوره‌های مختلف تاریخی فرق می‌کند‌، چرا که مستقیما به سطح و شعورِ اجتماعی افراد ارتباط دارد‌. برخورد با مسایل جنسی در دوره‌های مختلف سنی نیز متفاوت است‌. مثلا حدود سنین چهل‌، وقتی که بحرانِ 40 ساله‌گی در زن و مرد شروع می‌شود (این در یکی ممکن است در سن 35 ساله‌گی شروع شود و در دیگری در سن 45 ساله‌گی) برخوردِ آنان با این مسایل عوض می‌شود‌. در این سن آدم تا حدودی از ‌ثبات اجتماعی و اقتصادی برخوردار شده ‌، از نظر شغلی به جایی رسیده ‌، فرزندان‌اش بزرگ شده‌اند و غیره‌‌‌‌‌‌. در این‌جاست که آدم به خودش برمی‌گردد و گذشته‌ی خود را بازنگری می‌کند‌. می‌خواهد ببیند بیلانِ زنده‌گی‌اش چه بوده‌، تا به حال در زنده‌گی‌اش چه کار کرده و وجوه مثبت و منفی زنده‌گی‌اش را بررسی می‌کند‌. مردها که معمولا مساله‌ی اصلی در زنده‌گی‌شان یا کار است یا سیاست یا اقتصاد و غیره و به مسایل دور بیش‌تر توجه دارند تا به مسایل عینی‌، در این سن به خودشان برمی‌گردند و می‌بینند که خیلی چیزها را در روابط انسانی از دست داده‌اند‌. مردها معمولا در این سن قدر روابط انسانی را درمی‌یابند و می‌فهمند که آدم از طریق ارتباط با انسان‌های دیگر‌، از طریق دردِ‌دل کردن و صحبت کردن‌‌کارهایی که معمولا زنان می‌کنند‌خیلی چیزها به دست می‌آورد ‌، خیلی چیزها یاد می‌گیرد‌.



No comments:

Post a Comment